تنها شدن. یگانه و منفرد شدن. جدا شدن از کسی یا چیزی. منقطع و دور شدن: وین جان کجا شود چو مجرد شد وین جا گذاشت این تن رسوا را. ناصرخسرو. دانی که جز اینجای هست جایش روحی که مجرد شده ست از اندام. ناصرخسرو. آنگه که مجرد شوی نیاید از تو نه تولا و نه تبرا. ناصرخسرو. عادت خورشید گیر فرد و مجرد شدن چند بکردار ماه خیل وحشم داشتن. خاقانی. گر چه پذیرندۀهر حد شدی از همه چون هیچ مجرد شدی. نظامی. گر چه مجرد شوی از هر کسی بر سر آن نیز نمانی بسی. نظامی. چون الف گر تو مجرد می شوی اندرین ره مرد مفرد می شوی. مولوی. ، برکشیده شدن از نیام. بیرون آمدن شمشیر از غلاف. برهنه شدن شمشیر: چو تیغ شاه مجرد شود به گاه وغا ز وهم هیبت او در وغا بلرزد سر. مسعودسعد
تنها شدن. یگانه و منفرد شدن. جدا شدن از کسی یا چیزی. منقطع و دور شدن: وین جان کجا شود چو مجرد شد وین جا گذاشت این تن رسوا را. ناصرخسرو. دانی که جز اینجای هست جایش روحی که مجرد شده ست از اندام. ناصرخسرو. آنگه که مجرد شوی نیاید از تو نه تولا و نه تبرا. ناصرخسرو. عادت خورشید گیر فرد و مجرد شدن چند بکردار ماه خیل وحشم داشتن. خاقانی. گر چه پذیرندۀهر حد شدی از همه چون هیچ مجرد شدی. نظامی. گر چه مجرد شوی از هر کسی بر سر آن نیز نمانی بسی. نظامی. چون الف گر تو مجرد می شوی اندرین ره مرد مفرد می شوی. مولوی. ، برکشیده شدن از نیام. بیرون آمدن شمشیر از غلاف. برهنه شدن شمشیر: چو تیغ شاه مجرد شود به گاه وغا ز وهم هیبت او در وغا بلرزد سر. مسعودسعد
دچار آبله شدن. آبله نشان شدن: نه مه غذای فرزند از خون حیض باشد پس آبله در آرد صورت شود مجدر. خاقانی. ، نقش و شکل آبله پیدا کردن. به شکل چهرۀ آبله رویان در آمدن: خاک بارگاه بر تقبیل شفاه مجدر شد. (جهانگشای جوینی ج 2 ص 54)
دچار آبله شدن. آبله نشان شدن: نه مه غذای فرزند از خون حیض باشد پس آبله در آرد صورت شود مجدر. خاقانی. ، نقش و شکل آبله پیدا کردن. به شکل چهرۀ آبله رویان در آمدن: خاک بارگاه بر تقبیل شفاه مجدر شد. (جهانگشای جوینی ج 2 ص 54)
حاذق و کاردان شدن. در تداول عامه، زیر چاق شدن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : نباله، ماهر شدن به کاری. (تاج المصادر بیهقی). عج ّ، نیک ماهر شدن در فنون رکوب. (منتهی الارب). و رجوع به ماهر و ماهر گردیدن شود
حاذق و کاردان شدن. در تداول عامه، زیر چاق شدن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : نباله، ماهر شدن به کاری. (تاج المصادر بیهقی). عج ّ، نیک ماهر شدن در فنون رکوب. (منتهی الارب). و رجوع به ماهر و ماهر گردیدن شود
پهن شدن گسترده شدن، آماده شدن مهیا گردیدن: (و اگر کسی هر دو طرف ممهد شود که هم دوستان عزیز و شاکر تواند داشت و هم از دشمنان غدار و مخالفان مکار دامن در تواند چید بکمال مراد و نهایت آرزو برسد) (کلیله. مصحح مینوی. 237)
پهن شدن گسترده شدن، آماده شدن مهیا گردیدن: (و اگر کسی هر دو طرف ممهد شود که هم دوستان عزیز و شاکر تواند داشت و هم از دشمنان غدار و مخالفان مکار دامن در تواند چید بکمال مراد و نهایت آرزو برسد) (کلیله. مصحح مینوی. 237)
آبله گرفتن، آبله وار شدن دچار آبله شدن: نه مه غذای فرزند از خون حیض باشد پس آبله ش بر آید صورت شود مجدر. (خاقانی)، بشکل آبله در آمدن: خاک بارگاه بر تقبیل شفاه مجدر شد
آبله گرفتن، آبله وار شدن دچار آبله شدن: نه مه غذای فرزند از خون حیض باشد پس آبله ش بر آید صورت شود مجدر. (خاقانی)، بشکل آبله در آمدن: خاک بارگاه بر تقبیل شفاه مجدر شد